کمی بصیرت...

اِنَّمـَا الْبـَصـیـرُ مـَنْ سـَمـِعَ فـَتـَفـَکَّرَ وَ نـَظـَرَ فـَاءَبـْصـَرَ وَانْتَفَعَ بِالْعِبَرِ، ثُمَّ سَلَکَ جَدَداً واضِحاً. انـسـان بـا بـصـیـرت کـسى است که بشنود و خوب بیندیشد و بنگرد و ببیند و از تجارب دنیا بهره گیرد، سپس در راه روشن حرکت کند.

۳ مطلب با موضوع «شهداء» ثبت شده است

شهیدی که جان رهبر انقلاب را نجات داد

سردار شهید حمید تقوی از مستشاران نظامی ایران در شهر سامرای عراق بود که سال گذشته به‌دست تک‌تیراندازان داعشی به شهادت رسید. بنابر اطلاعیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، سردار تقوی در حین انجام مأموریت مستشاری به ارتش و بسیج مردمی عراق برای مقابله با تروریست‌های تکفیری و داعش در شهر سامرا و در جوار مرقد مطهر امام عسکری(ع) به شهادت رسیده است. شهید تقوی از فرماندهان قرارگاه رمضان در دوران دفاع مقدس بود که پدر و برادر گران‌قدر وی نیز در دوران جنگ تحمیلی به فیض عظیم شهادت نائل آمده بودند.

او در سال 1337 در اهواز به دنیا آمد و در مدارس ابتدایی و راهنمایی منطقه محروم کوت عبدالله درس خواند.برای ادامه تحصیل به دبیرستان سعدی اهواز رفت و در آنجا بود که با آشنایی با مبارزان انقلابی به فعالیت‌های سیاسی همراه شهید اسماعیل دقایقی، محسن رضایی و علی شمخانی در گروه منصورون پرداخت. در‌‌‌ همان روز نخست جنگ تحمیلی به‌عنوان داوطلب اعزام شد و در 8 سال دفاع مقدس حضور فعالی داشت. حاج حمید (شهید تقوی) چون فرزند بزرگ خانواده بود با پدرش ارتباط بسیار صمیمی و خوبی داشت. با توجه به اینکه خانواده 9 نفری بودند اما توانست پدرش را جهت حضور در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل تشویق کند. پدر ایشان «سید نصرالله تقوی‌فر» و برادرش «سید خسرو تقوی‌فر» در عملیات‌های خیبر و والفجر 8 به شهادت رسیدند.

همسر «شهید تقوی»  34 سال پیش با او ازدواج کرد، اما هیچ‌گاه مانع از حضور این شهید بزرگوار در جبهه‌های نبرد نمی‌شد و حتی مشوقش هم می‌شد. پروین مرادی همسر شهید تقوی فر در گفتگو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، به ذکر یکی از خاطراتی که برای خود او خیلی شیرین بوده است، پرداخت و گفت: این اواخر، حاج حمید خیلی کتاب های عرفانی مطالعه می کرد. یکی از همان روزهای آخر همسرم نشسته بود و کتاب می خواند که من تلویزیون را روشن کرده و کنارش نشستم.

همسر شهید تقوی فر اظهار داشت: تلویزیون، صبحت های حضرت آقا را پخش می‌کرد که ایشان در حال ذکر خاطره‌ای بودند. آقا فرمودند در زمان جنگ در یک مهلکه‌ای گیر افتاده بودیم که بعد از مدتی یک بنده خدایی آمد و ما را نجات داد.

مرادی افزود: همان طور که حاج حمید در حال کتاب خواندن بود، گفت که آن بنده خدا، من بودم. اما عادت نداشت بیشتر از این در مورد اقداماتش توضیح دهد.

۰۹ دی ۹۴ ، ۱۱:۳۰ ۰ نظر
میثم تمار

پیرترین رزمنده دفاع مقدس را بشناسید

اقدامات احتیاطی زیر نیز به جلوگیری از خون دماغ کمک خواهد کرد

داشتن یک رژیم غذایی سالم. بیش از حد از مواد غذایی چرب و گوشت قرمز نخورید چرا که چنین مواد غذایی می تواند کلسترول را بالا ببرد و در نتیجه سبب بیماری شود آنچه که می خورید همچنین بر اضطراب و استرس شما تاثیر دارد زیرا سبب احساس تاسف در مورد غذا خوردن ناسالم خواهد شد عادات غذا خوردن ناسالم خود را تغییر دهید میوه ها و سبزیجات را به رژیم غذایی خود، برای سلامتی بهتر اضافه کنید.

بیش از حد از نوشیدنی های کافئین دار مصرف نکنید. این نوشیدنی باعث افزایش ضربان قلب می شود این ممکن است به شما احساس نگرانی و حتی به یک حمله اضطراب تمام عیار منجر شود.

فعال باشید و ورزش داشته باشید. بدن قوی تر موقعیت بهتری برای مقابله با محرک های استرس زا می باشد. ورزش منظم نیز شما را تقویت می کند اگر ورزش سبب خون دماغ می شود با دکتر خود مشورت نمایید.

متمرکز شوید و خود را مشغول نگه دارید. شما لازم نیست که در مورد یک خونریزی بینی تمام وقت نگران باشید فقط مطمئن شوید که اقدامات پیشگیرانه را انجام می دهید و بر روی اهداف خود تمرکز کنید
.

چه چیزهای دیگر می تواند سبب خونریزی بینی می شود؟

آیا استرس می تواند باعث خون دماغ شود؟ بله می شود آیا چیزهای دیگری هم وجود دارد که باعث خون دماغ شود؟ بله، وجود دارد شما ممکن است در نهایت یک خونریزی بینی در اثر دستکاری بینی و یا تخلیه بیش از حد بینی داشته باشید سایر علل خون دماغ شامل آلرژی، سینوزیت حاد، استفاده از آسپرین، مصرف کوکائین، سینوزیت حاد، مواد محرک شیمیایی (آمونیاک)، انحراف سپتوم بینی، ضربه به بینی و جسم خارجی در بینی می باشد استفاده بیش از حد از اسپری های بینی برای درمان آلرژی ممکن است سبب خون دماغ شود.

برخی از علل کمتر شایع خونریزی بینی مانند مصرف الکل، سرطان خون، پورپورای ترومبوسیتوپنیک ایدیوپاتیک، جراحی بینی، پولیپ بینی، تومور بینی و یا بارداری سه ماهه دوم می باشد

 


تفنگ هدیه ی رئیس علی دلواری در دستان "زرعباس تنگستانی"

رزمنده 8 سال دفاع مقدس درباره حضور این پیرمرد در جبهه های جنگ می گوید: در جمع ما پیرمردی حضور داشت به نام "زرعباس تنگستانی" که خیلی پیر بود شاید حدود 95 سال سن داشت. تفنگ برنوی داشت که می گفت رئیس علی دلواری این را به من هدیه داده است و من از سربازان رئیس علی بودم.

اسلامی از روحیه ی بالای این رزمنده کهنسال می گوید و ادامه می دهد: زرعباس تنگستانی می گفت زمانی که در کنار رئیس علی می جنگیدم تقریبا هم سن و سال شما بودم (اکثر نیروهای رزمنده در دفاع مقدس 17 تا 25 سال سن داشتند). می گفت قبل از اینکه شناسنامه ای به وجود بیاید متولد شده و 10 سال بعد از اینکه اولین شناسنامه صادر شده شناسنامه خودش را گرفته.

پیشکسوت جبهه سوسنگرد در توضیح "ترین" های دفاع مقدس اضافه می کند: ممکن است هر کدام از "ترین" های دفاع مقدس مثل بزرگترین یا کوچکترین رزمنده ها هر دوره تغییر ایجاد شود. اگر کسانی رزمنده ای را به عنوان پیرترین رزمنده معرفی کرده است اشتباه نمی گوید، تنها باید دقت کرد که در چه مقطع زمانی بوده است. "زرعباس تنگستانی" در برهه زمانی سال 60 و اوایل 61 پیرترین فرد دفاع مقدس بود که در گروهان شهید مطهری از تیپ کربلا خدمت می کرد.

 


اسلامی از پیگیری سرنوشت پیرترین رزمنده دفاع مقدس پس از حضور چندین ماهه اش در جبهه های جنگ می گوید: بعد از آخرین دیدار با زرعباس پیگیر حال او شدیم که فهمیدم حدود 7 ماه بعد از حضور در جبهه به رحمت خدا رفته است.

نشاط رزمی "زرعباس" به رزمنده ها روحیه می داد

هم رزم "زرعباس تنگستانی" خاطره ای از این مرد کهنسال دفاع مقدس روایت کرد و گفت: در منطقه شوش که مستقر بودیم چون تپه ها نام نداشت جهاد سازندگی تابلوهایی به نام های کربلا و نجف و فجر زده بود تا ماشین هایی که برای رساندن غذا، تجهیزات، نیرو، کمک های امدادی و رساندن رزمنده ها در رفت و آمد بودند بدانند کجا باید بروند.

وی ادامه داد: با اینکه چشمان زرعباس خوب نمی دید و با دشمن هم فاصله داشتیم اصرار می کرد که عراقی ها را نشانش بدهیم تا تیر اندازی کند. توی آموزش جایی را نشانش می دادیم و می گفتیم آنجا عراقی ها هستند ایشان هم تیراندازی می کرد و می گفت عراقی ها را زدم. این احساس رزم زرعلی و نشاط رزمی که داشت برای روحیه بچه ها بسیار خوب بود. رزمنده ها او را "بابا" صدا می کردند و همیشه هوایش را داشتند.

اسلامی در خاطره ای دیگر گفت: وقتی اسلحه سیمینوف به دست ما رسید تفنگ برنوی قدیمی زرعباس را از او گرفتیم و یک سمینوف به او دادیم. به سختی مقاومت می کرد می گفت این برنو عمر خاطره من است چطوری می خواهید از من بگیرید. اتفاقا برنو اسلحه زنگینی بود، لگدهای سنگین می زد و گاز باروت به نحوی کاملا قدیمی تخلیه می شد.

 

۰۳ آذر ۹۴ ، ۱۴:۱۸ ۰ نظر
میثم تمار

شهداء شرمنده ایم...

۳۰ آبان ۹۴ ، ۱۲:۱۲ ۰ نظر
میثم تمار