کمی بصیرت...

اِنَّمـَا الْبـَصـیـرُ مـَنْ سـَمـِعَ فـَتـَفـَکَّرَ وَ نـَظـَرَ فـَاءَبـْصـَرَ وَانْتَفَعَ بِالْعِبَرِ، ثُمَّ سَلَکَ جَدَداً واضِحاً. انـسـان بـا بـصـیـرت کـسى است که بشنود و خوب بیندیشد و بنگرد و ببیند و از تجارب دنیا بهره گیرد، سپس در راه روشن حرکت کند.

۱۲ مطلب با موضوع «مذهبی» ثبت شده است

اثر گذاری معنوی امام رضا (ع) در بین مذاهب اسلامی


مأمون عباسی، در مقابله با حضرت رضا(ع)، دستکم سه اقدام عمده انجام داد:

1. حضرت را از مدینة النبی و زادگاه اهل بیت(ع) دور کرد و به اجبار به ایران آورد. مسیر حرکت حضرت تا خراسان را نیز از شهرهای با جمعیت اغلب اهل سنت تنظیم کرد تا کم‌ترین ارتباطی میان امام و شیعیان برقرار شود و حضرت در میان امت اسلامی، منزوی و غریبه جلوه کند.
2.
امام را وادار به پذیرش ولایتعهدی کرد تا هم وجهه حضرت را در میان شیعیانش تخریب کند، و هم از شر قیامهای علویان خلاص شود.
3.
مأمون مناظرات گوناگونی میان امام و سران مذاهب و ادیان و فرق گوناگون به راه انداخت، و جریان‌های علمی ترجمهای (وارد شده از بیرون مرزهای اسلامی) را پشتیبانی کرد تا جایگاه علمی-معرفتی خاندان عترت را متزلزل کند.
اما تدابیر الهی حضرت ثامن الحجج(ع)، همه این فعالیتهای خبیثانه مأمون را به شکست کشاند:
اولاً: عبور حضرت از شهرهای سنینشین، هر چه بیشتر توانست عمق نفوذ و جایگاه رفیع اهل بیت(ع) را در قلوب همه مسلمانان نشان دهد. به عنوان نمونه، وقتی قافله حضرت به نیشابور (مرکز علمی-معرفتی اهل سنت در قرون سه و چهار هجری) رسید، مردم سراسیمه خود را از دور و نزدیک رساندند تا بتوانند فیض محضر نواده گرانقدر
رسول خدا(ص) را درک کنند. اشکهای شوق، و تبرکجستنهای آنان از جای پای حضرت رضا(ع)، گواهی صدق این مدعاست. در پرده آخر این نمایش خیرهکننده، علما و محدثان آن دیار از امام درخواست کردند، آنان را با ذکر حدیثی به فیض برساند که حضرت نیز حدیث معروف «لا اله الا الله حصنی فمن دخل حصنی أمن من عذابی ... بشروطها و أنا من شروطها» را ایراد فرمودند که در آن، ولایت الهی حضرتشان به عنوان شرط لازم اعتقاد به توحید بیان شده است. اما با این وجود، نکتهای که فوق العاده قابل توجه است اینکه حضرت توجه داشتند که اهالی آن دیار، شیعه و معتقد به عصمت اهل بیت(ع) نیستند، ولی ایشان را به عنوان محدث ثقه جلیل القدر قبول دارند، بنابراین سند حدیث را از خودشان، به شکل متصل، به نقل از تک تک پدران بزرگوارشان تا حضرت رسول(ص) و بعد جبرئیل امین و خداوند متعال رساندند و عملاً با در نظر گرفتن مقبولات برادران اهل سنت و به اصطلاح «زبان قوم»، این حدیث را بیان کردند و همین شد که ناقلان این حدیث سلسلة الذهب، محدثان بزرگ اهل سنت هستند.
ثانیاً: همین که مأمون در میان همه افراد برجسته و با نفوذ جهان اسلام،
حضرت رضا(ع) را به پذیرش ولایتعهدی مجبور کرده، نشان از این دارد که حضرت، بیشترین نفوذ و اثرگذاری معنوی و اجتماعی را در میان همه مذاهب اسلامی داشتند و مأمون با این اقدامش، عملا این جایگاه بیرقیب حضرت را پذیرفت. اما از سوی دیگر، امام(ع)، فقط به خاطر مصالح امت اسلامی، عنوان ولایتعهدی را پذیرفتند، ولی به لوازمش تن ندادند؛ نه در امور حکومتی دخالت کردند و نه در قصر مأمون ساکن شدند. بلکه در کنار مردم عادی منزل گزیدند و بر اقتدار الهی و عمق نفوذشان افزودند.
ثالثاً: عالم آل محمد(ع) با تکیه بر علم الهی خود، در همه این مناظرات، نه تنها برتری مطلق خود را بر بزرگ‌ترین علمای فرق و ادیان گوناگون ثابت کردند، بلکه با جریانسازی علمی-معرفتی، موج سهمگین علوم وارداتی را به نفع اسلام ناب کنترل کردند. خلاصه اینکه، باز هم مأمون کاری کرد که حضرت رضا(ع)، یگانه مرزدار کیان معارف اسلامی به همه مسلمین هویت دادند و جان تازهای در کالبد امت رسول اکرم(ص) دمیدند. همچنین، حضرتشان، عملاً، ادب گفت‌وگو را به همه مذاهب اسلامی آموختند، و نشان دادند که میشود محاسن کلام اهل بیت(ع) را بیان و حقانیت ایشان را اثبات کرد، ولی کمترین خللی به یکپارچگی امت اسلامی وارد نکرد. برای همین است که فرمودند: یک دسته از احادیثی که به دروغ، به ما اهل بیت منتسب شده، روایاتی است که در آنها، به اسم، تصریح به بدیهای دشمنان اهل بیت شده است.(عیون أخبار الرضا، ج1، ص 303.) با این روایت، حضرت نشان میدهند، چنین برخوردی، هم با ادب گفت‌وگوی علمی به هدف کشف حقیقت ناسازگار است و هم با سیره وحدتگرا و امتساز اهل بیت عترت(ع) همخوانی ندارد، بنابراین شیعیانشان را هم از این روش غلط برحذر میدارند.





۰۹ دی ۹۴ ، ۱۱:۲۶ ۰ نظر
میثم تمار

این روزها زیاد این گفته را می‌بینیم

 آیا حدیث «هر کس مژده ربیع الاول را به من بدهد من مژده بهشت را به او می‌دهم» صحیح است؟


با پایان یافتن ماه صفر و حلول ماه ربیع الاول شاهد رواج یک باور غلط هستیم که بیشتر در شرایط کنونی از طریق پیامک، ایمیل یا شبکه‌های نظیر وایبر، واتس‌اپ، تلگرام و منتشر می‌شود، با این مضمون که پیامبر(ص) فرموده است: «هر کس خروج از ماه صفر را به من اطلاع دهد، اهل بهشت است»! به همین خاطر برخی افراد در اولین شب ماه ربیع‌الاول بر درب مساجد حاضر شده تا به نوعی پایان ماه صفر را اعلام کنند!

این باور غلط که به صورت بشارت بهشت از قول پیامبر(ص) در راستای خوشنودی ایشان از پایان یافتن ماه صفر و آغاز ماه ربیع الاول صورت می‌گیرد، متأسفانه باعث شده اصل و شأن حدیث، مورد غفلت قرار گرفته و مفهوم آن وارونه جلوه داده شود.

اما اصل واقعه و حدیث چیست؟ این روایت در شأن یکی از بهترین صحابه پیامبر اعظم(ص) ابوذر غفاری است که به دلیل رواج آن باور غلط، محور حدیث به کلی فراموش شده است.

این حدیث در باب «معنى قول النبی ص من‏ بشرنی‏ بخروج‏ آذار فله الجنه» از کتاب معانی الاخبار (النص / ۲۰۴) و همچنین کتاب علل الشرایع مرحوم شیخ صدوق (ج ۱ / ص ۱۷۵) و در روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه اثر مرحوم محمد تقی مجلسی (ج ۱۳ / ص ۳) و با سلسله‌ سند زیر بیان شده است:

«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الشَّیْبَانِیُّ وَ أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ وَ الْحُسَیْنُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُؤَدِّبُ وَ عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الوَرَّاقُ وَ عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ‏ الدَّقَّاقُ قَالُوا حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَکْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِیبٍ قَالَ حَدَّثَنَا تَمِیمُ بْنُ بُهْلُولٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْعَبْدِیِّ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ»

سلسله سند این روایت به صحابی بزرگوار عبدالله بن عباس منتهی می‌شود که وی اصل واقعه را اینگونه توصیف می‌کند:

«عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ‏ کَانَ النَّبِیُّ ص ذَاتَ یَوْمٍ فِی مَسْجِدِ قُبَا وَ عِنْدَهُ نَفَرٌ مِنْ أَصْحَابِهِ، فَقَالَ أَوَّلُ مَنْ یَدْخُلُ عَلَیْکُمُ السَّاعَهَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّهِ، فَلَمَّا سَمِعُوا ذَلِکَ قَامَ نَفَرٌ مِنْهُمْ فَخَرَجُوا وَ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ یُحِبُّ أَنْ یَعُودَ لِیَکُونَ أَوَّلَ دَاخِلٍ فَیَسْتَوْجِبَ الْجَنَّهَ، فَعَلِمَ النَّبِیُّ ص ذَلِکَ مِنْهُمْ فَقَالَ لِمَنْ بَقِیَ عِنْدَهُ مِنْ أَصْحَابِهِ: إِنَّهُ سَیَدْخُلُ عَلَیْکُمْ جَمَاعَهٌ یَسْتَبِقُونَ. فَمَنْ بَشَّرَنِی بِخُرُوجِ آذَارَ فَلَهُ الْجَنَّهُ، فَعَادَ الْقَوْمُ وَ دَخَلُوا وَ مَعَهُمْ أَبُوذَرٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، فَقَالَ لَهُمْ فِی أَیِّ شَهْرٍ نَحْنُ مِنَ الشُّهُورِ الرُّومِیَّهِ؟ فَقَالَ أَبُوذَرٍّ قَدْ خَرَجَ آذَارُ یَا رَسُولَ اللَّهِ.

فَقَالَ(ص): قَدْ عَلِمْتُ ذَلِکَ یَا أَبَاذَرٍّ وَ لَکِنِّی أَحْبَبْتُ أَنْ یَعْلَمَ قُومِی أَنَّکَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّهِ وَ کَیْفَ لَا یَکُونُ ذَلِکَ وَ أَنْتَ الْمَطْرُودُ عَنْ حَرَمِی بَعْدِی لِمَحَبَّتِکَ لِأَهْلِ بَیْتِی فَتَعِیشُ وَحْدَکَ وَ تَمُوتُ وَحْدَکَ وَ یَسْعَدُ بِکَ قَوْمٌ یَتَوَلَّوْنَ تَجْهِیزَکَ وَ دَفْنَکَ أُولَئِکَ رُفَقَائِی فِی الْجَنَّهِ الْخُلْدِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُون‏»

از ابن عباس نقل شده که گفت: روزی پیامبر(ص) به همراه تعدادی از اصحاب‌شان در مسجد قبا نشسته بودند، رسول خدا (ص) فرمود: اولین کسی که الان بر شما وارد می‌شود، مردی از اهالی بهشت است!

برخی از اصحاب تا این سخن را شنیدند، برخاسته و از مسجد خارج شدند تا دوباره وارد شده و اولین کسی باشند که بهشت بر او واجب می‌شود، پیامبر(ص) متوجه شده و به بقیه اصحاب که نزد ایشان بودند، فرمودند: اکنون جماعتی در حال سبقت گرفتن از یکدیگر، بر شما وارد می‌شوند، (ولی از میان آن‌ها) کسی که پایان یافتن ماه آذار (نام یکی از ماه‌های رومی معادل ماه خرداد و در آن زمان معادل ماه صفر) را بر من بشارت بدهد، اهل بهشت است.

آن جماعت برگشتند و وارد شدند و ابوذر نیز همراه‌شان بود، پیامبر(ص) به آن‌ها فرمود: ما در کدام ‌یک از ماه‌های رومی هستیم؟ ابوذر گفت: یا رسول الله! ماه آذار به پایان رسیده است.

پیامبر(ص) فرمود: ای اباذر! من این مسأله را می‌دانستم، ولی دوست داشتم قوم من بدانند که تو مردی از اهالی بهشتی و چطور این‌گونه نباشد، در حالی که تو بعد از من به دلیل محبتت به اهل بیتم، از حرم من طرد (تبعید) می‌شوی، تنها زندگی می‌کنی و تنها می‌میری و قومی که امر کفن و دفن تو را انجام می‌دهند، به واسطه‌ تو خوشبخت می‌شوند، آن‌ها دوستان من در بهشتی هستند که به پرهیزکاران وعده داده شده است.

این در حالی است که در میان کتب حدیث، تنها روایتی که اشاره به پایان یافتن ماه صفر و آغاز ربیع داشته باشد، همین روایت است، به نظر می‌رسد، در برخورد با روایتی که در فضای مجازی و اجتماعی مطرح می‌شود و به گونه‌ای منطبق بر عقل و منطق نیست، باید با دیده تأمل نگریسته شود و از کارشناسان خبره از میزان صحت حدیث مطمئن شد.

 

۲۲ آذر ۹۴ ، ۱۱:۴۹ ۱ نظر
میثم تمار

فرا رسیدن اربعین حسینی تسلیت باد .



تو می روی سفر اما روایتش با ما

روایتِ پر ِ سوز ، پر ز غربتش با ما

 

پیاده رفتن ِ تا کربلا برای شما

و صورتی پر ِ اشک ، آه و حسرتش با ما

 

شلوغی ِ حرم ِ اربعین برای شما

دل و سه کنج اتاق ، اوج خلوتش با ما

 

ضریح در بغل و بوسه ها برای شما

زهی نبود ِسعادت ، ملامتش با ما

 

نماز ِعشق ، بالای سر ، برای شما

و سجده های ِ مکرر به تربتش با ما

...

خوش آن دمی که ببینم که گویدم ارباب:

دلی شکسته است اینجا ، حاجتش با ما


۱۰ آذر ۹۴ ، ۱۰:۴۸ ۳ نظر
میثم تمار

زنی که شوهرش را حسینی کرد!


زهیر بن قین بن قیس انماری بجلی از اهالی کوفه بود. زهیر در ابتدا از طرفداران عثمان بود، ولی پس از آن که در سال ۶۰ هجری با خانواده‌اش از سفر حج باز می‌گشت در اثر دیدار با حسین از عقیده خود دست کشیده و شیعه شد و با حسین همراه شده و به کربلا آمدند.
او از آن دسته افرادی بود که احتیاج‌ داشت‌ دیگران‌ استعداد پاکی‌ و حق‌‌طلبی‌ و فداکاری‌ را در وجودش‌ به او یادآوری‌ کنند. دلهم پس از امام حسین (ع) که نخستین گام را برای دعوت از زهیر برداشت، به منظور تشویق همسرش برنامه‌ای را آغاز کرد و به همسرش این چنین گفت: «سبحان‌‌الله‌! فرزند رسول‌ خدا از تو دعوت‌ می‌کند که‌ به‌ یاری‌اش‌ بشتابی‌، اما تو در قبول‌ دعوت‌ او تردید به‌ دل‌ راه‌ می‌دهی‌! چه‌‌طور می‌شود که سخنش‌ را بشنوی‌ و هرچه‌ زودتر خود را به‌ او برسانی
زهیر به‌ تشویق‌ این‌ بانوی‌ قهرمان‌، چنان شور و اخلاصی ‌پیدا کرد که با جنگیدن در سپاه اباعبدالله (ع) و با عهده گرفتن «میمنه‌ سپاه» (جناح راست لشکر) پس‌ از کشتن‌ ۱۲۰ نفر از دشمنان به درجه رفیع ‌شهادت‌ نایل شد.
رسم بود اعراب دخترانی را به همسری پسرانشان در می‌آوردند که دلیر و شجاع بوده و مطیع شوهرانشان باشند. همسرانی که خوبی‌های وجودی‌شان را در نهاد بچه‌هایشان به ودیعه بگذارند و نسلی دلیر از آن ها بر جای بماند.
نامش دلهم بود. نشسته بود در خیمه و کنار همسرش. خوب و خوش بودند. همسرش را دوست داشت و همسرش هم در کنار او آرامش.
پرده خیمه کنار بود. کاروان زهیر از حج بازمی‌گشت و در بیابانی برای استراحت خیمه زدند.
پیکی بر آستانه خیمه وارد شد و اذن ورود خواست. زهیر دعوتش کرد به درون. نامه‌ای در دستان پیک بود که از همان آغاز دل دلهم را ربود. نمی‌دانم دلهم نور نامه را دیده بود یا نورانیت فرستاده نامه را اما هر چه بود دل دریایی داشت که توانست این حجم نور را در خود حل کند
زهیر نامه را باز کرد و خواند. نگاهی به چشم‌های دلهم انداخت که آماده بود بپرسد نامه از کیست؟
تردیدی که در دل زهیر بود به چشمانش ریخته شد. دلهم سراسیمه پرسید: نامه از کیست؟، چه نوشته؟
زهیر گفت: نامه از حسین بن علی است. مرا فراخوانده که به دیدارش بروم.
دلهم در پوست خود نگنجید. سراسر پر از شور شد. دل دریایی‌اش موج برداشت و به زهیر نهیب زد: پس چه نشسته‌ای مرد؟ برخیز!
زهیر هنوز هم مانده بر سر راه تردید به نامه می‌نگریست. نمی‌دانم حالش را، اما زبانش به نرفتن چرخید
دریای دل دلهم طوفانی شد. پیک را به بیرون از خیمه فرستاد برای استراحت و به زهیر خیره شد و گفت: منزل به منزل راه کاروان را دور کردی و هیچ‌جا آرام نگرفتی که مبادا در راه حسین باشی و او را ببینی؛ غافل از آنکه حسین مدام تو را می‌بیند و نگاه مرحمت به تو دارد. بس نیست این همه از اینجا به آنجا رفتن و مسیر عوض کردن؟ نامه حسین کافی نیست که بدانی او تو را می‌خواند و می‌خواهد؟ و چه موهبتی از این بالاتر!
***
از همان ابتدا که بساط حج را جمع کرد مراقب بود خیمه‌اش نزدیک خیمه حسین نباشد. شنیده بود حسین حج را رها کرده و به سمت کوفه در حرکت است. مراقب بود تا مبادا در منزلگاهی نزدیک حسین خیمه بزند. بیشتر مراقب بود تا مبادا چشم‌هایش به چشم‌های امام بیفتد. می‌دانست که در آن صورت نمی‌تواند از جذبه چشم‌های امام فرار کند
حسین گوهر وجودی زهیر را شناخته بود. وقتش که شد زهیر را با یک نگاه به سمت خود کشید امام زهیر را خرید به بهای چشم‌هایش .. آنقدر خوب خرید که وقتی پای زهیر به خیمه امام رسید، همه وجودش حسین شده بود.
***
دلهم گفت و گفت و زهیر را آماده دیدار امام کرد. زهیر برخواست و مسیر را جویا شد و به سمت خیمه امام حرکت کرد.
چشم‌هایش که به چشم‌های حسین بن علی افتاد کار تردیدش یک‌سره شد. غوغایی در درونش برپاشد برگشت به محل خیمه‌گاهش. همسرش را که دید نگاهش را به زیر انداخت و به دلهم گفت: تو را طلاق دادم. با برادرت به شهرمان برگرد. من قصد دارم در سپاه حسین بن علی باشم تا در رکاب او کشته شوم.
زهیر آن قدر دلش مجذوب حسین شده بود که به افراد کاروانش گفت: هر کسی قصد دارد با حسین بن علی باشد و در راه او کشته شود با من بیاید و هرکس نمی‌خواهد با کاروان به کوفه برگردد.
دلهم دلش قنج می‌رفت از سخنان زهیر. خیالش آسوده بود که رسالتش را خوب به جا آورده و در مسیر همسری برای زهیر سنگ تمام گذاشته است. خیالش راحت بود که زهیر عاقبت به خیر شده است و کیست که نداند حق همسری جز این نیست که همسفر همسرش باشد تا بهشت؟ و دلهم خوب همسفری بود
***
نه این که زهیر از وقتی به چشم‌های حسین نگاه کرد حسینی شده باشد؛ زهیر از همان زمان که منزل به منزل به دنبال دوری از امام بود، خیمه به خیمه به امام نزدیک‌تر می‌شد. زهیر دفع می کرد و امام مدام جاذبه داشت. اصلاً همین جاذبه بود که عاقبت پای پیک را رساند به خیمه زهیر.
اما زهیر عیار مردانه‌ای داشت که به مدد روشنگری همسرش گداخته شد .. زهیر حسینی شد و همسرش تا ابد حسرت زنان عالم را در روشنگری برای راه حسین معطوف به خود کرد
بر آستان رفیعشان درود و سلام. باشد که شفیع ما باشند در روز محشر

۰۹ آذر ۹۴ ، ۱۸:۲۶ ۱ نظر
میثم تمار

ذکری که 99 درد را درمان می کند!!!

یامبر خدا(صلی الله علیه واله) فرمودند: “جمله «لا حول و لا قوة الا باللّه‏» ۹۹ درد را شفا می‏‌دهد

پیامبر خدا(صلی الله علیه واله) فرمودند: "جمله «لا حول و لا قوة الا باللّه‏» ۹۹ درد را شفا می‏‌دهد که ساده‏‌ترین آن‌ها اندوه است۱

ازمولای متقیان امیرالمومنبن (علیه السلام) نقل شده که فرمودند: "بیمار شدم و پیامبر خدا به عیادتم آمد و فرمود: «بگو: خداوندا! از تو می‏‌خواهم عافیتی را که می‏‌دهی، پیش اندازی، بر امتحان خویش، بردباری‏‌ام بخشی، و مرا به سوی رحمت خویش ببری».

من، این دعا را خواندم و پس از آن دعا، از بستر بیماری برخاستم، گویا که از بندی رَسته باشم۲.

همچنین امیرالمومنبن (علیه السلام) فرمودند: "پیامبر خدا، بر مردی از انصار که بیمار شده بود، وارد شد تا او را عیادت کند. او گفت: ای پیامبر خدا!

برای من به درگاه خداوند، دعا کنپیامبر صلی‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم فرمود: «بگو: "از خداوند بزرگ، پروردگار عرش بزرگ، مسئلت می‏‌کنم و از خداوند بزرگ سلامتی می‏‌خواهم» مرد، ا

ین دعا را سه بار خواند و در پیِ آن، از بستر بیماری برخاست، چنان که از بند، رَسته باشد۳.

امام صادق علیه‏‌السلام به هنگام بیماری این دعا را می‌خواندند: "خداوندا! تو خود، کسانی را سرزنش کردی و فرمودی: «بگو کسانی را که به جای خداوند به خدایی می‏‌پنداشته‏‌اید، فرا خوانید تا ببینید که نه نمی‏‌توانند سختی‏‌ای از شما بگشایند،

و نه شما را به حالتی دیگر درآورند». پس ای آن که هیچ کس جز او نتواند سختی‏‌ای از من بگشاید و مرا به حالتی دیگر ببرد!

بر محمّد و خاندانش درود فرست، و سختی را از من بگشای و آن را به سوی کسانی ببر که در کنار تو که خدایی جز تو نیست خدایی دیگر را می‏‌خوانند۴.

 

۱-قرب‌الإسناد: ۷۶ / ۲۴۴ منتخب میزان‌الحکمة: ۱۴۸

۲- مسند زید، صفحه ۱۸۱، الکافی، جلد ۲ ، صفحه ۵۶۷ ، حدیث ۱۶، بحارالأنوار، جلد ۹۵ ، صفحه ۱۹ ، حدیث ۱۹ ؛ المستدرک علی الصحیحین، جلد ۱ ، صفحه ۷۰۴ ، حدیث ۱۹۱۷، حدیث۳۶۹۸ دانش نامه احادیث پزشکی: ۱ / ۱۷۴

۳- مسند زید، صفحه ۱۸۱ عن زید بن علیّ عن أبیه عن جدّه علیهم‏السلام، دانش نامه احادیث پزشکی: ۱ / ۱۷۶

۴- الإسراء: ۵۶٫ الکافی، جلد ۲ ، صفحه ۵۶۴ ، حدیث ۱ ، عدّة الداعی، صفحه ۲۵۶ ، الدعوات، صفحه ۱۹۰ ، حدیث ۵۲۸ ، بحارالأنوار، جلد ۹۵ ، صفحه ۱۸ ، حدیث ۱۸ دانش نامه احادیث پزشکی: ۱ / ۱۷۸

 

۰۵ آذر ۹۴ ، ۰۰:۵۴ ۰ نظر
میثم تمار

کیفیت پوشش حضرت زهرا(سلام الله علیها)

حضرت فاطمه(سلام الله علیها)بر حسب ضرورت و به خاطر دفاع از حریم ولایت و امامت که خلفا درصدد نابودی آن بودند ناگریز از رفتن به مسجد و افشاگری خیانت های ستمگران شد

حضرت زهرا(سلام الله علیها)به منظور داد خواهی و تظلم مطالب ارزنده خود را با هیبت صلابت و جبروت چنان ایراد فرمود که همچون صاعقه  دلها را پر از هول و هراس کرد.

کیفیت پوشش و حجاب آن بزرگوار هنگام رفتن به مسجد و ایراد خطابه این چنین بود.

چون فاطمه خبر رسید خلیفه تصمیم جدی بر غصب فدک (خلافت و امامت)گرفته مقنعه بلند خود را پوشید و چادر (پوشش کامل و سر تا سری)را به بر پرفت و در حالی به راه افتاد که گروهی از بانوان از نزدیکانش اطراف ان بزرگوار را گرفته بودند(تا شناخته نشود)و در هنگام قدم برداشتن دامن ، چادر خود را از زیر قدم ها نی آورد.

راه رفتن آن حضرت همانند راه رفتن رسول الله بود صدیقه کبری با چنین وضعی بر خلیفه وارد شد در حالی که مهاجرین و انصار اجتماع نموده بودندپرده و حجابی میان زنان و مردان حایل گردید و آنان را از هم جدا کرد.آنگاه حضرت زهرا(سلام الله علیها) خطابه کوبنده و افشاگر خود را با صلابت و جبروت ایراد فرمود.

پناه امت در دوران غیبت

 

۰۵ آذر ۹۴ ، ۰۰:۵۲ ۰ نظر
میثم تمار

هفت آرزوی جبرئیل (علیه السلام)

پیامبر اکرم (صلی الله عله واله) فرمود:

 ای على ، جبرئیل به سبب هفت خصلت، آرزو داشت که از فرزندان آدم باشد.آن خصلتها (عبارت است از) نماز را به جماعت خواندن، همنشینی او با دانشمندان، آشتی دادن بین دو نفر، احترام نهادن (و خدمت به) یتیم، عیادت بیمار، و تشییع جنازه کردن و آب دادن در حج. پس (علی جان!) بر (حفظ) این خصلتها حریص باش.

مواعظ العددیه، علی مشکینى، نشر الهادى، قم، ص195

 

۰۴ آذر ۹۴ ، ۰۰:۳۹ ۰ نظر
میثم تمار

سرانجام شیطان چه خواهد شد؟!


قرآن کریم در خصوص عاقبت شیطان و شیطان پرستان این چنین اشاره می فرماید: پس عاقبت و سرانجام آن دو (شیطان و انسان کافر) این است که هر دو، در آتش جهنم جادوانه خواهند شد و آن کیفر ستمکاران است. اما جالب است بدانید که نحوه ی مرگِ شیطان نیز منحصر به فرد می باشد؛

در احادیث آمده است که یک زنده شدن در رجعت است و دیگری در قیامت و یک مردن در دنیاست و دیگری در رجعت. سعدبن عبدالله از امام صادق (ع) روایت کرده است: چون آن روز (رجعت) فرا رسد شیطان با جمیع اتباعش از روزی که خدا آدم را خلق فرموده است تا آن روز و حضرت امیرالمؤمنین (ع) برگردد و این آخرین برگشت های آن حضرت است. راوی گفت مگر رجعت های بسیار خواهد بود؟ فرمود: بلی و هر امامی که در هر قرنی که بوده باشد نیکوکاران و بدکاران زمان او بر می گردند تا حق تعالی مؤمنان را بر کافران غالب گرداند و مؤمنان از آنان انتقام بگیرند. پس چون آن روز تظاهر شود حضرت علی (ع) برگردد با اصحابش و شیطان بیاید با اصحابش و ملاقات ایشان در کنار فرات واقع شود نزدیک به شهر کوفه. پس جنگ سختی واقع شود که هرگز مثل آن واقع نشده باشد. گویا بینم اصحاب حضرت امیر (ع) را که صد قدم از پس پشت برگردند و پای بعضی در میان آب فرات داخل شود. پس ابری به زیر آید از آسمان که پر شده باشد از ملائکه و رسول خدا (ص) حربه ای از نور در دست داشته باشد و در پیش آن ابر آید. چون نظر شیطان بر آن حضرت افتد از عقب برگردد و اصحابش به او گویند که اکنون پیروز شدی به کجا می روی؟ او گوید: من می بینم آن چه را که شما نمی بینید. من می ترسم از پروردگار عالمیان. پس حضرت رسول (ص) به او برسد و حربه را در میان دو کتفش بزند که او و اصحابش همه هلاک شوند.

منابع:

1-علامه مجلسی، حق الیقین: 380.

 

۰۳ آذر ۹۴ ، ۱۴:۰۷ ۰ نظر
میثم تمار

سه ساله ارباب....

رقیه که بود؟

 

اصل وجود دختری چهار ساله برای امام حسین (علیه السلام) در منابع شیعی آمده است، اما در بعضی منابع در این باره اختلاف وجود دارد

در کتاب کامل بهایی نوشته علاءالدین طبری (قرن ششم هجری) قصه دختری چهار ساله که در ماجرای اسارت در خرابه شام در کنار سر بریده پدر به شهادت رسیده، آمده است، اما در مورد نام او که آیا رقیه بوده یا فاطمه صغری و اختلاف است

همچنین سید بن طاووس در کتاب «لهوف» خود می‌نویسد: «شب عاشورا که حضرت سیدالشهداء (علیه ‏السلام) اشعاری در بی‌وفایی دنیا می‏خواند، حضرت زینب (س) سخنان ایشان را شنید و گریست. امام (علیه‏ السلام) او را به صبر دعوت کرد و فرمود: «خواهرم ام کلثوم و تو ای زینب! تو ای رقیه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر دارید [و به یاد داشته باشید] هنگامی که من کشته شدم، برای من گریبان چاک نزنید و صورت نخراشید و سخنی ناروا مگویید و خویشتن‌دار باشید

 


مادر حضرت رقیه؟

 

براساس نوشته‌های بعضی کتاب‌های تاریخی، نام مادر حضرت رقیه (علیها سلام)، امّ اسحاق است که پیش‌تر همسر امام حسن مجتبی (علیه السلام) بوده و پس از شهادت ایشان، به وصیت امام حسن (علیه السلام) به عقد امام حسین (علیه السلام) درآمده است. مادر حضرت رقیه (علیهاالسلام) از بانوان بزرگ و با فضیلت اسلام به شمار می‌آید. بنا به گفته شیخ مفید در کتاب الارشاد، کنیه ایشان بنت طلحه است

نام مادر حضرت رقیه (علیها سلام) در بعضی کتاب‌ها، ام جعفر قضاعیّه آمده است، ولی دلیل محکمی در این باره در دست نیست. هم چنین نویسنده معالی السبطین، مادر حضرت رقیه (علیهاالسلام) را شاه زنان؛ دختر یزدگرد سوم پادشاه ایرانی معرفی می‌کند که در حمله مسلمانان به ایران اسیر شده بود. وی به ازدواج امام حسین (علیه السلام) درآمد و مادر گرامی حضرت امام سجاد (علیه السلام) نیز به شمار می‌آید

البته لازم به ذکر است که این مطلب از نظر تاریخ‌نویسان معاصر پذیرفته نشده است؛ زیرا در منابع تاریخی آمده است که ایشان هنگام تولد امام سجاد (ع) از دنیا رفته و تاریخ درگذشت او را 23 سال پیش از واقعه کربلا، یعنی در سال 37 هـ .ق دانسته‌اند. از این جهت امکان ندارد، او مادر کودکی باشد که در فاصله سه یا چهار سال پیش از حادثه کربلا به دنیا آمده باشد. این مسأله تنها در یک صورت قابل حل است که بگوییم شاه زنان کسی غیر از شهربانو مادر امام سجاد (علیه السلام) است.

 

 

 نام‌گذاری حضرت رقیه (ع)

 

 رقیه از «رقی» به معنی بالا رفتن و ترقی گرفته شده است. گویا این اسم لقب حضرت بوده و نام اصلی ایشان فاطمه بوده است؛ زیرا نام رقیه در شمار دختران امام حسین (ع) کمتر به چشم می‏خورد و به اذعان برخی منابع، احتمال اینکه ایشان همان فاطمه بنت الحسین (ع) باشد، وجود دارد. در واقع، بعضی از فرزندان امام حسین (ع) دو اسم داشته‏اند و امکان تشابه اسمی نیز در فرزندان ایشان وجود دارد

 

گذشته از این، در تاریخ نیز دلایلی بر اثبات این مدعا وجود دارد. چنانچه در کتب تاریخی آمده است: «در میان کودکان امام حسین (ع) دختر کوچکی به نام فاطمه بود و چون امام حسین (ع) مادر بزرگوارشان را بسیار دوست می‏داشتند، هر فرزند دختری که خدا به ایشان می‏داد، نامش را فاطمه می‏گذاشت. همان گونه که هرچه پسر داشتند، به احترام پدرشان امام علی (ع) وی را علی می‏نامید

 

 

 

 اسیری حضرت رقیه

 

حضرت رقیه در واقعه عاشورا حدود سه یا چهار سال سن داشت که بعد از شهادت امام حسین(ع) و یارانش در عصر عاشورا به همراه دیگر زنان بنی‌هاشم توسط سپاه یزید به اسیری رفت

اما داستان شهادت حضرت رقیه (ع). از درون خرابه‌های شام، صدای کودکی به گوش می‌رسید. همه آنهایی که در میان اسرا بودند، خوب می‌دانستند که این صدای رقیه، دختر کوچک امام حسین (ع) است. او حالا از خواب بیدار شده بود و سراغ پدرش را می‌گرفت. انگار که خواب پدرش را دیده بود. یزید دستور داد سر امام حسین (ع) را به دختر کوچک نشان دهند و او را ساکت کنند، اما وقتی حضرت رقیه (ع) و امام حسین ع باز هم به هم رسیدند، اتفاق جانسوزی افتاد.

 

 

 

این بار، پدر در سوگ رقیه نشست

چقدر بی‌تابی دخترم! این همه دلشکستگی چرا؟ مگر دست‌های کوچکت در امتداد نیایش عمه، تنها از خدا آمدن بابا را طلب نکرد؟ اینک آمده‌ام در ضیافت شبانه‌ات و در آرامش خرابه‌ات. کوچک دلشکسته‌ام! پیش‌تر نیز با تو بودم و می‌دیدمت. شعله بر دامان و سوخته‌تر از خیمه آه می‌کشیدی و در آمیزه خار و تاول، آبله و اشک، صحرای گردان را به امید سر پناهی می‌سپردی

مهربان دلشکسته‌ام! صبور صمیمی! مسافر غریب و کوچک من

مگر نگفتی که بابا که آمد، آرام می‌گیرم. این همه ناآرامی چرا؟ مگر نگفتی بابا که آمد سر بر دامانش می‌گذارم و می‌خوابم؟ نه ، نه دخترکم نخواب! می‌دانم اگر بخوابی، دیگر عمه نمی‌خوابد

می‌دانم خواب تو، خواب همه را آشفته می‌کند

نه نخواب دخترم

دخترم! بگذار لب‌های چوب خورده‌ام امشب میهمان بوسه‌ای باشد از پیشانی سنگ خورده‌ات؛ از گیسوی پریشان چنگ خورده‌ات؛ از شانه‌های معصوم تازیانه دیده‌ات؛ از صورت رنگ پریده سیلی خورده‌ات. بگذار امشب، مثل شب آرامش تنور بر زانوان زهرا آسوده بخوابم

نه دخترم! نخواب! بگذار بابا بخوابد

و چنین شد که رقیه (س)، هنگامی که سر پدر در آغوشش بود، جان سپرد.

 

۲۵ آبان ۹۴ ، ۱۸:۳۱ ۱ نظر
میثم تمار

تاریخچه فرقه ی نعمت اللهی گنابادی :


چون در عهد صفویه شیعه ی امامیه در ایران رسمیت یافت ، فرقه هایصوفیه که عموما سنی بودند زود رنگ عوض کرده ، 


اظهار تشیع نمودند و باحفظ مسلک خود برای جلب حسن ظن شیعیان دم از علی و اولاد او ( علیهمالسلام )‌ زدند . از همین


 راه بود که طریقه نعمت اللهیه نخستین طریقه تصوفشیعه شناخته شد . اگر چه بنیانگذاران این سلسله از جمله شاه نعمت 


الله ولی )(834-731)  سنی بودند اما خود را به رنگ شیعه درآوردند و اغلب خود رابا القابی که به نام مبارک مولای متقیان 


علی (ع) زینت یافته ، ملقب ساختند .در نتیجه کلمه علیشاه مضاف الیه القاب طریقتی مشایخ و اقطاب این سلسلهگردید(1) .


فرقه نعمت اللیه در سیر تاریخ به پنج فرقه تقسیم شد(2) و هر فرقه خود راناجی و دیگران را گمراه تصور کرد . یکی از این 


سلسله ها " سلسله یگنابادیه " است که در عصر قاجار بعد از رحمتعلیشاه به طاووس العرفا ،ملقب به سعادتعلیشاه دست 


ارادت دادند . پس از او در سال 1281 ه.ق.سلطان علیشاه گنابادی جانشین او گردید . از این رو به نام سلسله ی گنابادیه


موصوف شدند(3 ) .



1- فرقه نعمت اللهی وگنابادی ص37

2- این پنج سلسله در ایران عبارتند از 1-کوثریه2- کنابادیه 3- مونس علیشاه 4- شمسیه 5- اخوت

3- فرقه نعمت اللهی وگنابادی ص61

۲۳ آبان ۹۴ ، ۲۳:۳۷ ۰ نظر
میثم تمار